زن ایرونی
زن ایرونی

رفتیم مشهد خونه خواهر نا مادریم

اونا ازمون پذیرایی کردن بعد زنگ زدن زن بابام اومد وقتی اومد خیلی تو قیافه بود

ما رو برد خونشون

خونه بابام و خودش

کلی در زدیم تا بابام در رو باز کرد با تعجب به ما نگاه کرد



ادامه مطلب ...


           
سه شنبه 30 فروردين 1390برچسب:نامادر,مادر,بهار,زن,پدر,, :: 15:26
بهار

دیگه کم کم داشتم بزرگ میشدم

اما هرچی بزرگتر میشدم بیشتر به این نتیجه میرسیدم که من توی اون خونه مثل یه موجود اضافه هستم

باهام خوب برخورد نمیشد

از همه طرف رگبار بهمم میبستن

 



ادامه مطلب ...


           
پنج شنبه 25 فروردين 1390برچسب:بهار,طلاق,مادر,پدر,زندگی,تنهایی,, :: 9:57
بهار

کودکی من همه توی دعواهای مامانم و مادر شوهرش بود

اما اون موقع اینا هیچ کدوم غصه نداشت من با عروسکم سرگرم بودم وخوشحال بودم.

وقتی مامان و بابام دعواشون میشد من فقط میترسیدم

از گریه های مامان سر در نمی آوردم....

 



ادامه مطلب ...


           
چهار شنبه 24 فروردين 1390برچسب:مادر,پدر,بهار,دعوا,خانواده, :: 16:52
بهار

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

درباره وبلاگ


زن ایرونی یعنی..؟
آخرین مطالب
نويسندگان
موضوعات


ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 31
تعداد نظرات : 28
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


جاوا اسكریپت