راست و دروغ
 
زن ایرونی
زن ایرونی

بعد از ازدواج وقتی خونوادشو دیدمو شناختم

تحصیل کرده نبودن کلا سواد نداشتن

اما برام مهم نبود چون به نظرم خیلی خوب بودن

پدرو مادرش

مهم اخلاق بود

فهمیدم شوهرم زمین هم نداره (منم عین احمقا نشستم مدل خونمونو انتخاب کردم)

اما باز هم مهم نبود

یه روز مادرش اومد خونمون در حال حرف زدن بودیم گفت من اصلا ناراحت نیستم تو از پسر من بزرگ تری

ییهو شوکه شدم گفتم چی؟

مگه متولد چنده؟

گفت متولد 66

منو میییگیییی

دستو پام شروع به لرزش کرد

خدایا این که بچس

این که هم سن داداشمه، داداشم عرضه نداره از خودش مراقبت کنه

خلاصه کلی گریه کردم مادرش فهمید من نمیدونستم(خیلی خرم نه؟؟)

گفت اشکال نداره به خدا پسرم خیلی خوبه تورو خدا بهش نگو من بهت گفتم

مادرش رفت و منو شوهرم تنها شدیم

گفتم چرا حق انتخابو از من گرفتی؟

گفت چطور؟

گفتم این همه بهم دروغ گفتی

در مورد زمین و...........

سنتم باید دروغ میگفتی؟

من باهات روراست بودم. اما تو حق انتخابو ازم گرفتی من اگه میدونستم سنت این قده و سه سال از من کوچکتری اصلا قبول نمیکردم

من به کسی احتیاج دارم که هم خودمو هم بچمو درک کنه بتونم بهش تکیه کنم

خلاصه کلی بحث کردیم و اخر تسلیم شدم

دیگه چیکار میتونستم بکنم ؟ باز برم طلاق بگیرم؟

دلم برای پسرم پر میزد اما خونواده ی پدریش نمیذاشتن باهاش تلفنی حرف بزنم

داغون داغون بودم

شوهرم هم درکم نمیکرد

مادر بودنمو زیر سوال میبرد

میگفت اون بچه ی تو نیست

هر بار که دلتنگی میکردم کتک میخوردم چون حرفای نیش دار میزد نمیتونستم ساکت بمونم

جوری رفتار میکرد انگار از همه جا بی خبر اومده منو گرفته

یه بار چنان زد تو گوشم که پرده ی گوشم پاره شد

یه بارم دستمو گرفت و هی فشار داد. گفتم نکن داره میشکنه گفت به درک و دستم تو دستش خرد شد

کتکای دیگش هم که جای خود دارد

یه بار به مادرش گفتم گفت وقتی مینت جیغ نزن تا بیشتر عصبی نشه اون وقت نمیزنت

من دلتنگی میکردمو شوهرم میگفت نمیتونم بچتو بیارم من ازش متنفرم ازش بدم میاد چنددشم میشه و....

رفته بودم تو حمام گریه میکردم منو اورد بیرون با کمربند شروع به زدن بدن عریانم کرد منم یاد حرف مادرش افتادم

دستمو گاز گرفتم تا جیغ نزنم

اما کمر بندو دولا کردو شروع کرد به زدن تمام بدنم کبود شد

طاقت نیاوردمو جیغو دادم به اسمون

اخه خیلی درد داشت

تو خونه بودمو نمیذاشت حتی تا دم در برم

همیشه تا جایی کتک میزد که از حال میرفتم یه ریزو یه سره

یه بار توی این مدت رفتم تهران اما نذاشتن بچمو ببینم تو گرما پاهام همه تاول زد

برگشتم خونه

شوهرم شماره مهتابو تو گوشیم دید گفت رفتی دیدیش؟گفتم نه تلفن زدم بهش

کابل کامپیوترو برداشت چهار لاش کرد میزد نوک انگشتام

از نوک انگشت پام تا نوک سرم شد یک پارچه سیاه هر چی گریه کردم جیغ زدم فایده نداشت

همیشه کبودو خونی بودم

مادرم اینا ازم دور بودن کاری از دست کسی ساخته نبود

خیر سرم میخواستم این سری از روی عقل تصمیمی بگیرم

هر کی میشنیدو میدید میگفت طلاق بگیر

دلم تنها خوش بود که اعتیاد نداره

میگفتم خوب میشه سنش کمه درک نمیکنه

هر مردی که میدیدیم مثلا شوهر همسایه

به من میبست و میگفت عشوه میای

باهام بیرون نمیومد چون زن های اینجا خیره میشدن بهم و فحش میدادن

تازه من چقدر پوششمو ساده کرده بودم

هر چی که ازش رو میکردم کتک میخوردم

اولا که فحش های زشت میداد من جواب نمیدادم

اما کم کم منم شدم عین خودش هر چی میگفت برمیگردوندم به خودش اما خوب این زورش زیاد بود

تا من برگشت میدادم باید کتکشم میخوردم

بعدش میگفت من فحش نمیدم تو میدی

راحت عین اب خوردن دروغ میگفت عین راست

مادرش هم که واویلا میدید چه پسری داره اما کوتاهی نمیکرد تو پر کردنش

هر بار که میومدو میرفت یه جنگی داشتیم

هر روز هر روز ساعت 12 ظهر خونه ما بود

ما هم چون خودمون از صفر شروع کرده بودیم شبانه روز کار میکردیم

شب تا صب بیدار بودیم

احتیاج به استراحت داشتیم اما مادرش نمیذاشت

منم هیچ وقت بهش بی احترامی نکردم حتی پامو جلوش دراز نکردم با اینکه از این همه اومدنش خسته و ناراحت بودم دلم نمیخواست ازم بدی ببینه

شوهرم واقعا مهندس بود

تنها چیزی که بهم راست گفت

این عکس یه تیکه از پهلوی منه که کاملا کبوده البته در حال خوب شدن بود دیگه

نمیشد کل بدن رو بذارم خوب درست نیست

یه تیکه از پهلوی من

 ادامه دارد......


نظرات شما عزیزان:

Maryam
ساعت14:10---18 مهر 1392
عجب صبری خدا دارد


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







           
دو شنبه 11 دی 1391برچسب:, :: 12:2
بهار

درباره وبلاگ


زن ایرونی یعنی..؟
آخرین مطالب
نويسندگان
موضوعات


ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 31
تعداد نظرات : 28
تعداد آنلاین : 1

جاوا اسكریپت