خلاصه و خودکشی
 
زن ایرونی
زن ایرونی

وبلاگ خیلی بده کلی به مخم فشار میارم تا اون دوران مزخرفو بنویسم

جونم در میاد

تو تمام لحظه هاش بر میگردم اخرشم میبینم ای بابا چرا نصف مطالبم پریده

اون موقع میشه که دلم میخواد چند تا جیغ بکشم

اما سر کی؟به چه مناسبتی؟

اره نصف مطالبم پریده

چرا نمیشه ازش بک آپ گرفت؟

کلی نوشته بودم

اما الان خلاصه میکنم چون نمیخوام باز برگردم اونجا

عذاب آوره

و اما............

بعد از جابجایی میرفتم سر کار

تو همون شرکت تبلیغاتی

پدر خودمو در اوردم

بعد از ظهرها میرفتم بازار یابی

تو برفو سرما با پسرم

پسرم مریض شدو پول دوا دکتر نداشتم

مادرم هم که محل سگ بهم نمیذاشت

خونمو یاد گرفتو اومد دادو بیداد وسط کوچه که تو جن....ده ای

من بدبخت که شب تا صبح میرفتم تراکت پخش میکردم گاهی تو چهارراه

ههه

پسرا مسخرم میکردن

واسه غذای بچم مونده بودم

شرکتی که توش کار میکردم کلاه برداری کردو رفت

حقوقی هم نداد

اونی که براش تراکت پخش میکردم بهم نظر داشت و وقتی مخالفت کردم حقوقمو نداد.

پسرم هوس ابگوشت کرده بود اما من/.....

هیچی نداشتم

نه پول

هیچی

تصمیممو گرفتم

گفتم حالا که خدا اینو میخواد میرم خود فروشی میکنم

یه اقایی بود واسه باار یابی رفته بودم پیشش

بهم گفته بود حیف تو نیست؟

و اگه فقط اینجا بشینی  هیچ کاریم نکنی من بهت حقوق خوبی میدم

رفتم اونجا

بهش گفتم مشکل دارم

پول احتیاج دارم

گفتم پسرم گرسنه مونده

گفت بیا خونمون بهت 100 میدم

گفتم باشه

با گلویی پر از غصه رفتم خونه که خودمو اماده کنم

کلی با خدا جنگیدم و بهش تشر زدم

گفتم تنهام گذاشتی

بهش گفتم من کسیو جز تو ندارم تو هم دستامو رها کردی

دیدی دارم با این دنیای مزخرفت میجنگم اما باز تنهام گذاشتی

سر ساعت مقرر رفتم

نشستم تو ماشینش

گفت ما دونفریم

گفتم چی؟مگه من جن.......ده ام

گفت:پس چی هستی

مخم سوت کشید

گفتم نگه دار پیاده میشم

و پیاده شدم

خوشحال بودم

اون بغض لعنتی دیگه تبدیل شد به اشک

همینطور میخندیدمو گریه میکردم خوشحال بودم که خدا دوسم داره

آره خدا هنوز منو دوست داره

به دوستم منیره زنگ زدمو بهش گفتم که خدا هنوز دوسم داره

و اون هم کلی خوشحال شد

اما چه فایده باز شا میشستم بالای سر پسرم و زار میزدم که حالا نهار چی بخوره؟

صبح بود مامان اومد دم خونم گفت میخواد پسرمو ببره بده به پدرش

و من کلی باهاش دعوام شد گفتم به تو مربوط نیست

مادرم کاری کرده بود که همسایه ها به من به چشم دیگه نگاه میکردن تو خیابون کارم شده بود جیغ کشیدنو کتک کاری با پسرای محل که بهم حرفای نا مربوط میزدن

همسایه بالاییم که تا چند روز قبلش میومد خونم و با هم قلیون میکشیدیم تا منو میدید کلشو از پنجره میکرد بیرون بهم میگفت جن....ده

مادرم بهش زنگ میزدو پشنت من کلی حرف میزدن

خسته شده بودم

شوهر سابقم باهام تماس گرفت و گفت باید پسرمو بیاری

گفت شنیدم خراب شدی پسرمو به گند نکش

منم رفتم تهران و پسرمو با دست خودم بهش تحیل دادم

گفت من نمیخواستم ازت بگیرمش

مادرت بهم زنگ زده و گفته بهار خراب شده و....

محرم بود دلم شکست

خرد شدم

شوهر سابقم باهام طوری حرف میزد که انگار....

به مادرم زنگ زدم گفتم مامان محرمه؟

گفت:آره

گفتم:عذاداری جدته؟

گفت :آره

گفتم:سپردت ..واگذارت کردم به همون جدت

و قطع کردم

برگشتم مشهد

داغون تنها بی کس

بدون پسرم

خونه بوی اونو میداد

وجودش برام حیاطی بود

کارم شد دائما کشیدن قلیون

خسته بودم از حرفها

5 ماه گذشت داشتم از دوری بچم دق میکردم

پول هم نداشتم برم ببینمش

هر جا میرفتم کار کنم میخواستن باهام باشن منم میومدم بیرون

با کلی التماس شوهر سابقم اجازه داد با پسرم تلفنی حرف بزنم

تا گوشیو داد بهش گفتم دلم برات تنگ شده گفت منم همینطور

زد زیر گریه

باباش هم گوشیو گرفتو گفت:اشک بچمو در اوردی نمیذارم دیگه ببینیش

داغون شدم

صدای گریش تو گوشم زنگ میزد

رفتم داروخونه

سرم درد میکرد

رنگو روم شده بود میت

گفتم دو بسته ترامادول بدی

داد

تعجب کردم گفتم سه بسته دیگه بدین

دادو من رفتم

به منیره زنگ زدمو گفتم به مادرم بگو ازت نمیگذرم و...

رفتم خونه

قرصارو بسته بسته باز کردم

آخ چقدر تلخه

عین زهر مار میمونه

خوردمو خوردم.....

در میزنن

منیره پشت دره

داره درو از جا میکنه

درو باز کردمو اومد تو

بسته ها رو دیدگفت برو بیار بالا

قدرت ایستادن نداشتم

چهاردستو پا رفتم دستشویی

نمیومد بیرون

اخه یه هفته ای بود هیچی نخورده بودم احتمالا هضم شده بود

خواستم وایسم

آه زیر پام خالیه

رو هوام؟؟؟؟

چقدر سبک شدم....چه حالی میده

منیره با آژانس اومد

رفتیم بیمارستان امام رضا

یارو پارچ آب میکرد میگفت بخور بیاری بالا

خوردم انگشت کردم تو حلقم فقط آب بود

دکتره گفت دروغ گفته گفتم آره

بلند شدم برم

.......

چشم باز کردم روتختم

از جام پریدم

حمله کردم به دکتر

پدر سگ فلان فلان شده ولم کن نمیخوام شستشو بدی

گفت:تموم شد شستشو دادمت

گفتم:گ....وه خوردی کی گفت فضولی کنی.....

......

چشم باز کردم روتخت داخل بخش

مادرم بالی سرمه

گفت:چرا؟چرا این کارو کردی

گفتم بسمه دیگه نمیخوام

دوروز گذشت

من نمردم

یه زنه 20 تا ترامادول خورده بود مرده بود اما من....

یه پسره 100 تا خورده بود اونم مثل من زنده بود.

به قول آقای علائی:

وقتی کسی میخواد خودکشی کنه و نمیمیره حتما تو این دنیا یه کار ناتموم داره

و کار نیمه تموم من......

پسرم

 

ادامه دارد......


نظرات شما عزیزان:

Maryam
ساعت20:06---17 مهر 1392
وقتی کسی میخواد خودکشی کنه و نمیمیره حتما تو این دنیا یه کار ناتموم داره

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







           
یک شنبه 13 شهريور 1390برچسب:, :: 18:28
بهار

درباره وبلاگ


زن ایرونی یعنی..؟
آخرین مطالب
نويسندگان
موضوعات


ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 31
تعداد نظرات : 28
تعداد آنلاین : 1

جاوا اسكریپت